01 مهر 1396
نظر دهید »
06 اردیبهشت 1396
با خودم فکر می کنم
اصلا چرا باید رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
چشم عباس گلوی تو سینه ی حسین
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبه ی زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم سوی خیمه می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود…
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
با یک جمله ی کوتاه
آقا خودتان که سالمید ان شاالله.
شعر:سیدحمیدرضا برقعی